گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
آیات الاحکام
جلد دوم
کتاب المکاسب



صفحه 77 از 346
اشاره
بدان که مکاسب جمع مکسب است و او مصدر میمی است بمعنی کسب و او در لغت طلب کردن روزیست و اکتساب بمعنی
کسبست و تکسب تلکف است در کسب و کسب و اکتساب و تکسب در عرف شرع عبارتند از تحصیل انسان آن چیز را که محتاج
باشد به او به وجهی از وجوه از مأکول و ملبوس و مسکن و غیر آن. و منقسم شود به اقسام خمسه و آن واجبست و مندوب و مکروه
و مباح و حرام بحسب مواد مختلفه و در فضیلت واجب و مندوب از اقسام او احادیث بسیار وارد شده. مثل آن که مرویست از
حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که (الکاد علی عیاله کالمجاهد فی سبیل اللَّه) یعنی آن کسی که به مشقت چیزي پیدا
کند و نفقه کند بر عیال خود حکم کسی دارد که جهاد کند در راه خداي تعالی در ثواب. و مرویست از امام کاظم علیه السّلام که
در وقتی که بدست خود در زمین ملک خود کار میکرد فرمود: (ان رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم عمل بیده و امیر المؤمنین
علیه السّلام و هو من عمل النبیین و المرسلین و الصالحین).
1) مستفاد از این آیه شریفه وجوب __________________________________________________)
عینی امر بمعروف و نهی از منکر نسبت بهر فرمود از مکلفان به اولاد و اهل خودشانست و این آیه منافی نیست با آیاتی که دلالت
بر وجوب کفائی بودن آنها میکند زیرا که مراتب امر بمعروف و نهی از منکر متفاوت است و علاوه در تنافی و تناقض اتحاد در
هشت امور معتبر است و آن در مقام موجود نیست. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 108 یعنی به درستی که رسول خدا صلی
اللَّه علیه و آله و سلّم کار کرده است بدست خود و امیر المؤمنین علیه السّلام نیز کار کرده است بدست خود و کار کردن بدست
خود از عملهاي پیغمبران و رسولان و صالحان است. و روایت کردهاند که وحی فرستاد خداي تعالی به داود آن که تو نیکو بنده
اگر نخوري از بیت المال، داود (ع) در گریه شد پس خداي تعالی وحی فرستاد به او که آهن را براي تو نرم گردانیدم که با آن
کسب معیشت خود کنی بعد از آن داود (ع) زره میساخت و میفروخت و قیمت آن را وجه معاش خود میکرد و آن چه زیاده
میآمد تصدق مینمود. و در این کتاب دو مبحث است:
مبحث اول در بیان صحت اکتساب
اشاره
و در او شش آیتست:
سورة الحجرآیه 19 تا 21
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة الحجر وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسِیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها
مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ یعنی و پهن گردانیدیم زمین را و انداختیم در
زمین کوههاي ثابت استوار و رویانیدیم در زمین بعضی از هر نوع گیاه که به میزان حکمت سنجیدهایم او را و گردانیدیم از براي
شما در زمین سببهاي زندگانیها را و از براي کسانی که نیستید شما مر ایشان را روزي دهنده و نیست هیچ حیوانی مگر آن که نزد
ماست خزینههاي انواع روزي او و نمیفرستیم روزي او را از خزینه براي او مگر به اندازهاي که معلوم است نزد ما. آیات الأحکام
(الجرجانی)، ج 2، ص: 109 بدان که ارض در قول او وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها ما اضمر عامله علی شریطۀ التفسیر است و (مددناها) مقدر
است یعنی (مددنا الارض مددناها). و رواسی جمع راسیه است یا جمع راسی مثل طوالب که جمع طالبه است و کواهل که جمع
صفحه 78 از 346
کاهل است و بر هر تقدیر مشتق است از رسو بمعنی استوار شدن بر چیزي. و مراد اینجا کوههاست که استوارند بر زمین و موجب
استحکام زمین شدهاند. و ظاهر آنست که کلمه (من) در (مِنْ کُلِّ شَیْءٍ) بمعنی تبعیض است و مراد از (کل شیء) هر نوع است از
نه بحسب حقیقت یعنی رویانیدیم در زمین از هر نوع گیاه را «1» انواع نباتات. و مراد از موزون سنجیده شده بحسب حکمت است
که خلقت و خاصیت او بحسب حکمت واقع شده. و حمل من بر تبیین یا زیاده بمذهب اخفش بعید است. و معایش جمع معیشت
است بمعنی زندگانی پس قیاس آنست که به یا باشد نه به همزه زیرا که یاي او اصلیست نه زاید. و در بعض قرائت که به همزه
آمده از جهت حمل اوست بر موازن او مثل خزاین در آخر همین آیت که جمع خزینه است. و شمایل و صحایف که جمع شمیله و
صحیفهاند و یاء ایشان زاید است و مراد از معایش اسباب معاش است بحذف مضاف یا بطریق مجاز مرسل و سببیت نباتات معیشت
مردم را به اعتبار اکتساباتست از زرع و غرس و مزارعه و مساقات و اجاره و بیع و شراء و غیر آن.
1) مراد از موزون خلقت تمام اشیاء __________________________________________________)
از روي میزان عدل و حکمت است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 110 و قول او مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقِینَ عطف است بر ضمیر
مجرور بلام در لکم به اعتبار محلش که نصب است بر مفعولیت (جعلنا) یا بر معایش. و دور نیست که عطف باشد بر ضمیر (لکم)
به اعتبار لفظش بنا بر مذهب کوفیین که اعاده جار را شرط نکردهاند در عطف بر ضمیر مجرور یعنی گردانیدیم از براي شما و از
براي آن کسان که شما روزي دهنده ایشان نیستید و مراد از ایشان عیال و بندهها و خدمتکارانست جهت رد توهم بعضی که توهم
میکنند که ایشانند روزي دهنده عیال و سایر متعلقان خود و تصریح بذکر ایشان با آن که داخلند در لکم از جهت اهتمام است
بشأن ایشان بنا بر توهم مذکور. و تفسیر او به حیوانات که آدمی سبب رزق او نیست خلاف ظاهر است زیرا که کلمه من مستعمل
نشود در غیر ذوي العقول مگر بطریق مجاز. و ظاهر آنست که مراد از شیء در قول او وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ مطلق حیوان باشد که محتاج
است به روزي. و مراد از خزاین که جمع خزینه است بمعنی جاي محافظت آن چه محتاج الیه باشد خزینههاي انواع روزي هر حیوان
است. و تواند بود که مراد از شیء مطلق موجود باشد و از خزاین انواع ضروریات بقاي او زیرا که وجود هر شیء و بقاي او و
کمالات ممکنه او به قدرت خداي تعالی است پس مراد از خزاین بر هر تقدیر قدرت شامله تامه خداي تعالی است که تشبیه کرده
شده است بجز این روزي حیوانات و غیر آن از ضروریات موجودات در سهولت حصول آنها از او بطریق استعاره مصرحه. و بهتر
آنست که کلام استعاره تمثیلیه باشد بنا بر تشبیه رجوع مخلوقات در ضروریات و ما یحتاج خود به قدرت خداي تعالی و سهولت
تحصیل خداي تعالی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 111 آنها را از براي ایشان به قدرت شامله خود رجوع کسی که خزینهها
داشته باشد به خزینهدار تا آن چه محتاج الیه اوست از آنجا به زودي حاضر گرداند و حاضر کردن خازن محتاج الیه او را به سهولت
بنا بر استیلاي او بر آن خزینهها. و برین تقدیر جمع خزاین اشارتست به آن که هر یک از موجودات را انواع ضروریات و ما یحتاج
هست که هر یک از آنها مستدعی خزینه است جهت محافظت آنها. و اما آن که بعضی از مشایخ خزاین را بر مقدورات خداي
تعالی حمل کردهاند و توجیه جمع خزاین به آن نمودن که مقدورات خداي تعالی غیر متناهیست. خلاف ظاهر است و اضافه خزاین
به ضمیر راجع به شیء که از جمله مقدورات است اباء میکند از آن. و مراد از قول او وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ آنست که
نمیفرستیم و نمیرسانیم روزي حیوانات را به ایشان مگر به اندازه معین و وقت معین چنانکه حکمت ما اقتضاي آن کند. و موافق
این معنی است حدیث قدسی که روایت کردهاند که (ان من عبادي من لا یصلحه الا الغنی و لو افقرته لا فسده ذلک و ان من عبادي
من لا یصلحه الا الفقر و لو أغنیته لا فسده ذلک). یعنی به درستی که بعضی از بندگان من کسیست که به صلاح نمیآورد او را
مگر توانگري و اگر درویش میگردانیدم او را هر آینه فاسد میکرد او را درویشی. و بعضی از بندگان من کسیست که به صلاح
نمیآورد او را مگر درویشی و اگر توانگر میگردانیدم او را هر آینه به فسادي آورد او را توانگري. آیات الأحکام (الجرجانی)،
بحسب ظاهر بر صحت اکتساب وجه معاش از انواع نباتات بطریق «1» ج 2، ص: 112 و مخفی نیست که آیت مذکوره دلالت میکند
صفحه 79 از 346
مختلفه آن بر وجوب امتنان و شکر مر حق سبحانه و تعالی را که منعم نعمتهاي مذکوره است و غیر آن علی الاطلاق و مستوجب
انواع محامد و شکر است بر سبیل استحقاق (فله الحمد علی نعمائه الظاهرة الباهرة و له الشکر علی آلائه المتوافرة المتواترة).
سورة الاعراف آیه 10
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة الاعراف وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ یعنی و هر آینه بتحقیق
جاي دادیم شما را اي فرزندان آدم در زمین و گردانیدیم از براي شما در زمین اسباب زندگانیها سخت کم شکر میکنید شما
نعمتهاي ما را. تمکین در لغت بمعنی جاي دادن آمده بمعنی قدرت و توانائی دادن نیز آمده و اینجا هر دو معنی مناسب است. و
قلیلا مفعول به تشکرونست یعنی اندکی از نعمتهاي ما را شکر میگویید یا مفعول مطلق اوست یعنی شکر میگویید نعمتهاي ما را
شکري اندك یا مفعول فیه اوست یعنی در وقت اندك شکر میگویید نعمتهاي ما را و بر هر تقدیر تقدیم او بر (یشکرون) از جهت
اهتمام است به بیان قلت شکر انسان و توبیخ او در آن و کلمه ما صفت قلیلا است جهۀ تأکید معنی قلت یعنی قلیل کامل در قلت. و
این جمله استینافست جهت بیان کیفیت سلوك انسان در برابر نعمتهاي خداي تعالی.
1) بلکه آیه شریفه دلالت میکند بر __________________________________________________)
تحریص و ترغیب تحصیل معاش و اکتساب هر فرد از افراد مسلمین از زمین و کوهها براي خودش و براي اهل و عیال و حیوانات
خود هر چند بطور استخراج معادن باشد. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 113 و دور نیست که جمله مذکوره محلا منصوب
صفت معایش باشد بحذف عاید یعنی قلیلی از معایش را شکر میگویید یا شکر قلیل یا در وقت قلیل شکر میگویید معایش را. و
از نباتات بطریق مختلفه آن. «1» این آیت نیز مثل آیت گذشته دالست بر صحت اکتساب وجه معیشت
سورة البقرة آیه 168
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة البقرة یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالًا طَیِّباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ
یعنی اي گروه مردم بخورید از آن چه در زمین است از جنس گیاه حلال پاك و پیروي مکنید گامهاي شیطان را به درستی که
شیطان مر شما را دشمن هویداست. ظاهر آنست که کلمه من در مما بمعنی تبعیض باشد یعنی بخورید چیزي را که بعضی از
چیزیست که در زمین است. و احتمال دارد که من اسمی باشد بمعنی بعض یعنی بخورید بعض آن چیزي را که در زمین است. و
بهر تقدیر مراد نباتاتست که از زمین حاصل میشود و قول او حَلالًا صفت مفعول (کلوا) است یا حال است از او یا مفعول کلوا
است. و قول او مِمَّا فِی الْأَرْضِ حال ازو مقدم بر او و طیبا تأکید حلالا است یا حلالا اشارتست بحسن شرعی و طیبا بحسن شرعی و
ضمتین و :«2» یا طیبا بحسن طبیعی. و در قول او خُطُواتِ الشَّیْطانِ اینجا چهار قرائتست
1) آیه شریفه دالست بر ترغیب __________________________________________________)
اکتساب از نعمتهایی که در روي زمین یا در کمون آن قرار گرفته است از معادن و هم چنین دالست بر ذم کسانی که استفاده
نمیکنند از نعمتهاي الهی به قرینه قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ. ( 2) قال العلامۀ الطبرسی ره فی المجمع ج 1 ص 251 قرء نافع و ابو عمرو و
و این لفظ در قرآن هر جا واقع شده این دو «2» و ضمۀ و سکون و واو «1» حمزة آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 114 واو
بهمان معنی. «3» قرائت در او واقع شده. و بهر دو قرائت خطو است به ضمه و واو و سکون بمعنی گام. و ضمتین و تبدیل واو بهمزة
و بهر تقدیر .«6» بمعنی یک گام زدن که آن صیغه مرة باشد «5» و آن جمع خطوة است بفتح و سکون و واو «4» و فتحتین و واو
مراد از خطوات شیطان وسوسههاي اوست و اضلال او مردم را از طریق حق. و ظاهر آنست که نسبت اتباع به خطوات مجاز عقلیست
صفحه 80 از 346
زیرا که اتباع پیروي کردنست و این معنی متعلق نشود به خطوة بلکه به شیطان متعلق شود در خطوة. و مراد از پیروي کردن شیطان
در خطوات قبول کردن وسوسههاي اوست
__________________________________________________و ابو بکر إلا البرجمی خطوات
بسکون الطاء حیث وقع و الباقون بضمها و روي فی الشواذ عن علی (ع) خطوات بضمتین و همزة و عن ابی السماك خطوات بفتح
الخاء و الطاء. ( 1) یعنی بضم الخاء و الطاء خطوات. ( 2) یعنی بضم الخاء و سکون الطاء خطوات. ( 3) یعنی بضم الخاء و الطاء مع
تبدیل الواو بالهمزة خطأت. ( 4) بفتح الخاء و الطاء خطوات. ( 5) یعنی بفتح الخاء و سکون الطاء خطوة. ( 6) قال العلامۀ الطبرسی فی
المجمع فی بیان الحجۀ فی اختلاف القراءات ما هذا نصه ما کان علی فعلۀ من الاسماء فالاصل فی جمعه التثقیل نحو غرفۀ و غرفات و
حجرة و حجرات لان التحریک فاصل بین الاسم و الصفۀ و من اسکنه و قال خطوات فانه نوي الضمۀ و اسکن الکلمۀ عنها طلبا للخفۀ
و من ضم الخاء و الطاء مع الهمزة فکانه ذهب بها مذهب الخطیئۀ فجعل ذلک علی مثال فعلۀ من الخطاء هذا قول الاخفش و قال ابو
حاتم ارادوا اشباع الفتحۀ فی الواو فانقلبت همزة و من فتح الخاء و الطاء فهو جمع خطوة فیکون مثل تمرة و تمرات [.....] آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 115 و عمل کردن به مقتضاي آن در اکل حرام. و این آیت نیز دلالت میکند بر صحت اکتساب
چنانچه مخفی نیست. «1» آن چه از زمین حاصل شود جهت اکل آن
سورة طه آیه 81
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة طه کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوي
یعنی بخورید از حلالها آن چه روزي گردانیدیم شما را و در مگذرید از حد شرعی در آن پس واجب شود بر شما غضب من و هر
کس که واجب شود بر او غضب من پس بتحقیق هلاك گردد. کلمه من در این آیت مثل کلمه من است در آیت سابق. و مراد از
طیبات اینجا حلالست و اضافه طیبات بما رزقناکم اضافه صفت است به موصوف بمذهب کوفیین یا اضافه عام است به خاص مثل
شجر الاراك و علم النحو و یوم الاحد به اتفاق. و طغیان در لغت بمعنی از حد در گذشتن است و ضمیر فیه راجع است بما رزقناکم
یا بأکل مذکور. و مراد از طغیان اکتساب مالست به طریقی که خلاف شرع باشد و جامع شرایط صحت او نباشد یا ترك اداي
واجبات است از زکات و خمس یا اظهار تکبر و تبختر به مردم به سبب آن یا سبب اداي زکات و خمس. و دور نیست که مراد از
طغیان در اکل افراط باشد در خوردن زیاده از قدر
1) مراد از امر به اکل تحصیل منفعت __________________________________________________)
و اکتسابست از آن چه در روي زمین روییده شده از قبیل نباتات و حیوانات و معادن بوجه حلال (تجارت) از آن چه حلال است
(که شرع از تکسب آن غدغن نکرده باشد) و اطلاق اکل به تجارت و اکتساب از جهت غایت بودن اکل به کلیه تجارات و
معاملات و تعیش جامعه بشري است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 116 سیري بر وجهی که ضرر رساند زیرا که حرام
است. و در قول او (فیحل) دو قرائتست کسر حاء از حلول بمعنی فرود آمدن و ضم حاء از حلال بمعنی واجب شدن وام و عقوبت و
باین معنی متعدي شود به علی یا بمعنی حلال شدن و به این معنی متعدي شود بلام. و (علیکم) بر بعض تقدیرات متعلق است بقول
او (یحل) و بر بعض تقدیرات متعلق است به غضبی و مقدم شده بر او جهت اهتمام. و بر هر تقدیر قول او (یحل) منصوبست بان
ناصبه مقدره بعد از فاء سببیۀ و نهی مثل (لا تشتمنی فاضربک). و قول او مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی مثل قول اوست فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی
در آن چه مذکور شد. لیکن یحلل مجزوم است به فک ادغام به سبب من شرطی. و قول او فَقَدْ هَوي جزاي اوست و هوي مشتق
است از هوي بمعنی سقوط و اینجا سقوط کنایه است از معاقب شدن به عقوبت الهی. و این آیت نیز دالست بر صحت اکتساب
1» روزي بر وجهی که در شریعت غراء محقق و مبین است
صفحه 81 از 346
سورة ق آیه 9تا 11
الایۀ الخامسۀ قوله تعالی فی سورة ق وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِ یدِ- وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِ یدٌ-
رِزْقاً لِلْعِبادِ وَ أَحْیَیْنا بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً کَ ذلِکَ الْخُرُوجُ یعنی فرو فرستادیم ما از آسمان باران را که با برکت است و با نفع بسیار پس
1) با نهی از تجاوز حدود الهی در __________________________________________________)
معاملات پس اهل تکسب و داد و ستد باید حدود الهی را مراعات کنند در تحصیل منافع به طوري که در شرع مقدس بیان گردیده
است. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 117 رویانیدیم به آن باران بستانها و باغها را و دانههاي گیاه روییده شده را و درختهاي
خرما را در حالتی که بلندند مر ایشان را است شکوفهها بر بالاي هم چیده شده از جهت روزي دادن بندگان و گردانیدیم با نفع و
گیاه به آن باران زمین بی نفع و گیاه را مثل این روییدن گیاههاست از زمین بیرون آمدن مردهها از قبرها روز قیامت. مراد از ماء
مبارك باران پر نفع است و مراد از جنات باغها و بستانهاست که مشتملند بر میوهها و گیاهها و درختها و مراد از حب دانههاست که
قوت آدمی و حیوانات شود مثل گندم و جو و غیر آن و حصید فعلیست بمعنی مفعول یعنی درو کرده شده و مراد از او اینجا
شاخهها و گیاههاست که دانه گندم و امثال آن بر سر آنها میروید و از شأن آنهاست که درو کرده شوند و اضافه حب به حصید
اضافه فرع است به اصل بمعنی لام نه اضافه موصوف به صفت و باسقات از بسوق است بمعنی دراز شدن یعنی بلنديها. و دور
نیست که از بسوق بمعنی افزون شدن بر کسی بفضل و غیر آن باشد یعنی افزون شوندهها بر سایر درختها در بسیاري میوه و منافع و
بهر حال حالست از نخل و قول او لَها طَلْعٌ نَضِ یدٌ صفت باسقاتست یا حال از ضمیر مستتر در او یا حال بعد از حال از نخل و از جهۀ
امتیاز نخل از سایر درختهاي میوهها باین صفات مذکور شد بصریح بعد از جنات از قبیل تخصیص بعد از تعمیم و (نضید) نیز فعیل
بمعنی مفعولست یعنی بر بالاي هم چیده شده و وصف شکوفه باین صفت اشارتست به کثرت میوه و قول او (رزقا) مفعول له
انبتناست و مراد از (بلدة) مطلق زمین است و (میتا) مخفف میت است و مراد از موت زمین ضعف قوتهاي نامیه اوست به سبب
بیآبی و از احیاء او برانگیزانیدن و قوي گردانیدن قوتهاي نامیه اوست به باران و ذلک اشارتست به روییدن اشیاء مذکوره که
دلالت میکند به او قول او فَأَنْبَتْنا. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 118 و مراد از خروج بیرون آمدن مردههاست در روز حشر
از قبرها که شبیه است به روییدن گیاهها و درختها از زمین و قول او کَ ذلِکَ خبر ظرفست از قول او الْخُرُوجُ که مقدم شده بر او
جهت اهتمام. و دور نیست که کاف اسم باشد بمعنی مثل و مبتدا باشد و الخروج خبر او یعنی مثل روییدن اشیاء مذکوره بیرون
آمدن مردههاست روز قیامت از قبرها و پوشیده نماند که این آیت نیز دالست بر آن که خلق اشیاء مذکوره جهت منتفع شدن
بندههاست از ایشان بوجوه مختلفه و بر صحت اکتساب آنها بطریق متعددة الا ما اخرجه الدلیل.
سورة الملک آیه 15
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة تبارك هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ یعنی
خداي تعالی آن چنان خدائیست که گردانید از براي شما اي فرزندان آدم زمین را نرم و ملایم پس بروید در راههاي او و جوانب او
و بخورید از روزیهاي خداي تعالی و بسوي خداي تعالی است زنده شدن شما و بازگشت روز قیامت. بدان که ذلول فعولیست
بمعنی فاعل از ذلت بمعنی خواري و در فعول بمعنی فاعل تذکیر و تأنیث برابرند ازین جهت اینجا مذکر مستعمل شده به آن که
مسند به ارض است و مراد از خواري زمین نرمی و ملایمت اوست و به آسانی رفتن بر پشت او و پایمال شدن او و مناکب جمع
منکب است بمعنی دوش و مراد اینجا کوههاست یا جوانب و راههاي زمین و بهر تقدیر تعبیر به مناکب اشارتست به کمال خواري
صفحه 82 از 346
زمین و آسانی رفتن بر پشت او زیرا که سواري بر مناکب مراکب متعسر بلکه متعذر است از جهت تمرد و سرکشی ایشان از آن پس
هر گاه رفتن بر مناکب زمین میسر باشد هر آینه غایت خواري و ملایمت او از آن معلوم گردد و ضمیر (رزقه) راجع است آیات
الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 119 به خداي تعالی و مراد از رزق او انواع نعمتهاي اوست که از زمین حاصل گرداند جهت
بندههاي خود. و قول او وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ جمله حالیه است از فاعل (کلوا) و عاید ضمیر مضاف الیه نشور است که لام النشور عوض از
اوست یعنی (نشورکم) و مراد آنست که چون بازگشت شما بسوي اوست خواهد پرسید از شما که شکر نعمتهاي او به جاي آوردید
یا نه و تصرف در نعمتهاي او بر وجه مشروع کردید یا بر خلاف آن و این آیت نیز دلالت میکند بر جواز سعی در تحصیل روزي و
بر صحت اکتساب او بطرق معتبرة. و مؤید این معنی است آن که در بعض روایات آمده که چون آیت وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ
مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ نازل شد جمعی از اصحاب پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم دست از طلب روزي باز گرفتند و
در خانههاي خود نشستند و اعتماد بر کرم حق سبحانه و تعالی کردند و به عبادت مشغول شدند و چون این خبر بسمع شریف پیغمبر
صلی اللَّه علیه و آله و سلّم رسید عیب فرمود ایشان را و گفت: (انی لأبغض رجلا فاغرا فاه إلی ربه یقول ارزقنی و یترك الطلب).
یعنی به درستی که من هر آینه دشمن میدارم مردي را که باز کرده باشد دهن خود را بسوي پروردگار خود و میگفته باشد که
روزي ده مرا و بگذارد طلب کردن روزي را و خلاف صوفیه در این باب ملتفت الیه نیست چنانکه مخفی نیست.
مبحث دوم در بیان عدم صحت بعض اکتساب است
اشاره
و در او نیز پنج آیتست
سورة یوسف آیه 55
الایۀ الاولی قوله تعالی فی سورة یوسف قالَ اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 120 إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ
یعنی گفت یوسف علیه السلام ملک مصر را که بگردان مرا والی و مسلط بر خزینههاي زمین مصر به درستی که من نگهبانم هر چیز
را که نگاه باید داشت دانایم به آن که چه نوع تصرف باید کرد. روایت کردهاند که چون فرستاده پادشاه مصر که ریان بن ولید
عملیقی بود بطلب یوسف علیه السّلام به زندان رفت و اعلام نمود او را که پادشاه ترا میطلبد یوسف علیه السّلام اجابت نمود و بر
اهل زندان دعاي خیر بتقدیم رسانیده بیرون آمد و غسل نمود و جامههاي پاك پوشیده متوجه خانه پادشاه شد و چون نزد او در
آمد خود را دعا کرد بعد از آن سلام کرد بر پادشاه و او را نیز دعا کرد بلغت عبري پادشاه گفت که این چه لغت است یوسف (ع)
گفت این لغت پدران منست و پادشاه هفتاد لغت میدانست بهر لغت که سخن گفت یوسف (ع) بهمان لغت جواب گفت پادشاه
تعجب کرد بعد از آن گفت میخواهم خوابی که دیدهام تقریر نمائی و تعبیر کنی خواب را چنانکه پادشاه دیده بود تقریر نمود و
تعبیر فرمود و طریق جمعآوري غلات در سالهاي فراخی و فروختن آن را در سالهاي قحطی و تنگی اعلام کرد و چون پادشاه از
فحواي کلام یوسف (ع) فضل و کمال و دیانت و امانت او را دانست گفت که امروز نزد ما صاحب منزلت و دیانت و امانت هستی
پس یوسف (ع) به رعایت حقوق بندههاي خداي تعالی و رفاهیت فقراء و مساکین فرمود که صلاح در این است که مرا بر
خزینههاي مال مصر والی و حاکم گردانی تا بدانچه مقتضاي عدالت باشد عمل نمایم از جهۀ آن که من محافظت این کما ینبغی
مینمایم و طریق عدالت را میدانم پادشاه قبول نمود او را تعظیم کرد و از براي او تخت مرصع بدر، یاقوت ترتیب داد و او را براي
تخت نشانید و تاج عرش بر سر نهاد و انگشتر خود را در انگشت او کرد و شمشیر آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 121 خود
صفحه 83 از 346
را در میان او بست و او را ولی عهد خود گردانید و بعضی مفسران گفتهاند که پادشاه بدست یوسف علیه السّلام مسلمان شد و تابع
و منقاد او گشت و عزیز مصر را که قطفیر نام داشت عزل کرد بعد از آن عزیز فوت یافت و پادشاه زن او را که زلیخا بود یا راعیل به
یوسف علیه السّلام داد که بخواهد و یوسف (ع) او را بعقد خود در آورد و چون نزدیک او رفت گفت آیا این صورت بهتر نیست
از آن چه تو میخواستی و چون دخول کرد او را بکر یافت و از او دو پسر حاصل کرد. و قول او عَلی خَزائِنِ الْأَرْضِ متعلق است به
محذوفی مثل والیا و مسلطا و قادرا و مراد از ارض زمین مصر است به قرینه مقام یعنی مسلط و قادر گردان مرا بر خزینههاي مال
مصر و قول او إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ اشارتست به آن که شرط حکومت آنست که حاکم عادل باشد و عالم تا خیانت و خطاء از او واقع
نشود و از این جهت استدلال کردهاند بعضی فقهاء باین آیت بر جواز طلب حکومت و قضاء از سلطان ظالم بشرط عدالت و دیانت
و عدم مضرت و بر عدم جواز آن بدون این شرایط پس اکتساب به آن بر این تقدیر صحیح نباشد. (و مخفی نیست) که دلالت آیت
مذکوره بر این احکام اگر چه صریح نیست لیکن دلالت او به معونت قراین خارجه شبهه نیست.
سورة المائدة آیه 42
الایۀ الثانیۀ قوله تعالی فی سورة المائدة سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ یعنی بعضی از یهود بسیار شنوندهاند مر دروغ را بسیار
خورندهاند مر حرام را. بدان که قول او (سماعون) خبر مبتداي محذوفست یعنی (هم سماعون) یعنی یهود بسیار شنوندهاند سخن
دروغ را و احتمال دارد که مبتداي خبر محذوف باشد یعنی مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ یعنی از جمله یهودند آنان که بسیار
میشنوند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 122 دروغ را و سماع و اکال هر دو صیغه مبالغهاند از سماع بمعنی شنیدن و اکل
بمعنی خوردن و سحت بضم سین بمعنی مطلق حرام است از سحت بفتح سین بمعنی هلاك شدن و از بر بیخ بر کندن زیرا که حرام
موجب هلاك شدن و مستأصل شدنست بعذاب خداي تعالی و بعضی قراء بفتح سین خواندهاند که مصدر است و بعضی بکسر سین
خواندهاند و بعضی بضمتین خواندهاند به تخفیف حاء و تشدید او و مضمون همه قرائت یکیست. و مرویست از امیر المؤمنین (ع) که
گفت سحت رشوت گرفتن است در حکم کردن از براي کسی و مهر زن زنا کار و مزد حجامت کننده و مزد بر جهانیدن حیوان نر
بر حیوان ماده و بهاي سگ هراش و بهاي شراب و بهاي حیوان خود مرده و هدیه کاهن و کار کردن در معصیت. و مرویست از امام
صادق (ع) که گفت سحت را انواع بسیار است و اما رشوت گرفتن جهۀ تغییر حکم الهی کفر است به خداي تعالی. و اما آن که
روایت کردهاند از پیغمبر (ص) فرمود مراد از سحت رشوت گرفتن است جهۀ تغییر حکم الهی و مبالغه است در نهی از رشوت
چنانکه حدیث امام صادق (ع) مشعر است به آن یا اشارتست به آن که مراد از حرامی که یهود میخوردند رشوت بود. چنانکه
روایت کردهاند از بعضی مفسران که عادت حاکمان شرع در بنی اسرائیل چنان بود که هر گاه کسی نزد ایشان میآمد و
میخواست که بر کسی دعواي ناحق کند رشوت در آستین خود مینهاد و بحاکم مینمود آن حاکم دعوي او را میشنید و رشوت
او را میگرفت و موافق مدعاي او حکم میکرد و به خصم او التفات نمینمود. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 123 و وصف
یهود در آیت مذکوره شنیدن دروغ و خوردن حرام بنا بر آنست و چون وصف ایشان باین دو صفت در مقام مذمت ایشان واقع شده
آیت مذکوره دلالت میکند بر آن که رشوت گرفتن حرام است و اکتساب او جایز نیست اما رشوت دادن پس اگر از براي تحصیل
حقی باشد که بی رشوت میسر نشود جایز است و الا او نیز حرام است چنانکه حدیث مشهور (لعن اللَّه الراشی و المرتشی و الماشی)
اشارتست به آن.
سورة النورآیه 33
صفحه 84 از 346
الایۀ الثالثۀ قوله تعالی فی سورة النور وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ فَإِنَّ
اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِکْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِیمٌ یعنی به ستم مدارید کنیزکان خود را بر زنا کردن اگر خواهند عفت ورزیدن را از براي آن که
طلب کنید متاع زندگانی دنیا را و کسی که به ستم بدارد کنیزکان را بر زنا کردن پس آن کس گناه کار است نه آن کنیزکان از
جهۀ آن که خداي تعالی بعد از ستم داشتن ایشان بر زنا آمرزنده مهربانست ایشان را. سبب نزول این آیت آن بود که عبد اللَّه بن
ابی سلول که سر منافقان بود شش کنیزك داشت و اکراه مینمود ایشان را بر زنا و مقاطعه نموده بود با ایشان که هر روز مبلغ معین
از ایشان میگرفت جهت اجرة زنا و این عمل عادت جاهلیت بود دو کنیزك از آن کنیزکان شکایت کردند نزد پیغمبر صلی اللَّه
علیه و آله و سلّم پس آیت مذکوره نازل شد بدان که (فتی) در اصل لغت مرد جوان را گویند و (فتاة) زن جوان را و بسیار است که
تعبیر میکنند از غلام به فتی و از کنیزك به فتاة چنانکه در حدیث وارد شده که فتاي و فتاتی بگویند و عبدي و امتی نگویند و
اینجا مراد از فتیات کنیزکان است و (بغا) بمعنی زناست و (تحصن) بمعنی عفت یعنی ترك زنا و وجه تقیید نهی از اکراه فتیات بر
زنا بشرط اراده ایشان عفت و عدم زنا را با آن که اکراه بر زنا آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 124 متصور نیست مگر با اراده
عفت مبالغه است در نهی و اشارتست بوجه نهی یعنی هر گاه کنیزکان با وجود قلت عقل و کثرت شهوة اراده عفت کنند خواجه
ایشان اولی است به آن که اراده عفت ایشان کند (و از این تحقیق) ظاهر شد که اینجا مفهوم مخالف شرط متصور و معقول نیست و
شک نیست که اعتبار مفهوم مخالف شرط، مشروطست به آن که مفهوم مخالف شرط متصور باشد و تعلیق بشرط را غیر از مفهوم
مخالف فایده ظاهري نباشد چنانکه سابقا تحقیق نموده شد (و وجه) اختیار کلمه آن بر اذا با آن که اراده عفت از بعض کنیزکان
عبد اللَّه بن ابی سلول واقع شد. و اصل در شرطی که غالب الوقوع باشد آنست که اذا مستعمل شود در او چنانکه در محلش قرار
یافته (آنست) که غالب در کنیزکان عرب عدم اراده عفت است و اراده عفت از بعضی کنیزکان عبد اللَّه بن ابی بر سلول سبیل
ندرت واقع شد و وجه اختیار آن بر لو. با آن که بر این تقدیر عدم وقوع شرط مذکور غالب باشد و اصل در شرطی که عدم وقوع او
غالب باشد استعمال لو است و محل استعمال آن شرطیست که متساوي الطرفین باشد اظهار رغبت و محبت متکلم است بشرط
مذکور و تصویر او بصورت غیر نادر الوقوع و از این جهت شرط مذکور را بفعل ماضی اداء نمود با آن که اصل در شرط آن و اذا
که استقبالند فعل مضارع است زیرا که فعل ماضی دلالت میکند بر وقوع مطلوبست در چیزهائی که مرغوب و محبوب باشد. و قول
او (لِتَبْتَغُوا) متعلق است به اکراه منهی عنه نه به نهی و قول او (وَ مَنْ یُکْرِهْهُنَّ) شرطست و جزاي او مقدر است یعنی فهو الاثم دونهن
و قول او (فَإِنَّ اللَّهَ) علت جزاست که به جاي جزاء نهاده شده یعنی از جهۀ آن که خداي تعالی بعد از اکراه ایشان آمرزنده و
مهربانست مر ایشان را از جهت آن که مکره بودهاند در آن فعل (و مؤید) این معنی است آن که در قرائت ابن عباس (فان اللَّه من
بعد اکراههن لهن غفور رحیم) واقع آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 125 شده یعنی به درستی که خداي تعالی بعد از اکراه
کنیزکان مر کنیزکان را آمرزنده مهربانست و تقدیم لهن بر غفور رحیم ظاهر در تخصیص است یعنی همین مر ایشان را آمرزنده
مهربانست نه خواجه ایشان را که اکراه کننده است. و بعضی از مفسران گفتهاند که ظاهر آیت مذکوره منافی حدیث نبوي مشهور
است که رفع (عن امتی الخطاء و النسیان و ما استکرهوا علیه) یعنی برداشته شده است از امت من گناه فعل خطا و فراموشی و فعلی
که اکراه کرده باشند بر آن زیرا که به مقتضاي این حدیث اکراه رافع گناه باشد پس تعلق مغفرت بفعل مکره بحسب ظاهر وجهی
ندارد و تأویل کردهاند برین وجه که مراد از اکراه رافع گناه اکراه تام است مثل قتل و مانند آن و مراد از اکراه اینجا اکراهیست که
دون اکراه تمام باشد مثل ضرب و شتم چنانکه عادتست و جایز است که خداي تعالی فعل مکره باین اکراه را عفو کند بر سبیل
تفضل و ممکن است توجیه برین وجه که رافع بودن اکراه مر گناه را منافات ندارد به تعلق مغفرت به آن فعل مکره زیرا که میتواند
بود که رفع اکراه گناه را به اعتبار مغفرت الهی باشد چنانکه متبادر است از رفع نه به اعتبار ترتب گناه بر آن بالذات و برین تقدیر
احتیاج بتأویل مذکور نیست. و پوشیده نماند که آیت مذکوره دلالت میکند بر آن که اکتساب اجرة زنا حرام است از کنیزك
صفحه 85 از 346
مکرهه جهت طلب متاع دنیا به منطوق و بر حرمت اکتساب اجرة زنا در غیر صورت مذکوره به مفهوم موافق و اجماع.
سورة المائدة آیه 90 تا 91
الایۀ الرابعۀ قوله تعالی فی سورة المائدة یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ
لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 126 وَ
یَصُ دَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ یعنی اي گروه مؤمنان اینست و جز این نیست که شراب و قمار و بتها و تیرهاي
قمار پلیدیست که پیدا شده از عمل شیطان پس اجتناب کنید از آن پلید که خمر است شاید که رستگاري یابید، اینست و جز این
نیست که میخواهد شیطان آن که بیندازد در میان شما دشمنی و کینه در شراب و قمار و باز دارد شما را از یاد کردن خداي تعالی
و از نماز گزاردن پس آیا شما ترك کننده شراب و قمار هستید یا نه. تفسیر خمر و بیان حکم او در کتاب طهارت گذشت و اما
میسر بمعنی قمار است و در اصل مصدر میمی است از یسر بمعنی آسانی از جهت آن که قمار متضمن اخذ مالست به آسانی یا از
یسار بمعنی توانگري از جهت آن که قمار مستلزم توانگري و مالداریست و انصاب جمع نصب است و او بت است و بعضی گفتهاند
که نصب نیز جمع است و واحد نصابست و مراد عبادت اصنام است یا ذبح کردن حیوانات و پهن کردن گوشت آنها بر ایشان جهت
تبرك به ایشان چنانکه در آیت دیگر واقع شده که وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ و از لام جمع زلم است بفتحتین و
ضم اول و او تیریست که پر و پیکان نداشته باشد و (ازلام) عبارتست از تیرهاي بی پر و بی پیکان که اهل جاهلیت قمار میکردهاند
به آنها و آن ده تیر بوده است که هفت از آن صاحب نصیب بوده چنانکه هر یک از آنها نصیبی مینوشتهاند مثل یک سهم و دو
سهم و سه سهم تا هفت سهم و سه تیر از آنها بی نصیب بوده یعنی هیچ چیز نمینوشتهاند بر آن و کیفیت قمار باین تیرها چنان بوده
که شتري میکشتهاند و آن را قسمت میکردهاند بده قسم. و بعضی گفتهاند به هجده قسم و جمع میشدهاند بر سر آن و خریطه که
آن تیرها را آنجا مینهادهاند میآوردهاند و میجنبانیدهاند و مردي امین را میگفتهاند که آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص:
127 به نام هر کس تیري بیرون آورد پس هر کس را که تیر نصیب دار به نام او بیرون میآمده نصیبی که از آن شتر در آن تیر
مکتوب بوده به او میدادهاند و هر کس که تیر خالی از نصیب به نام او بیرون میآمده قیمت آن شتر که کشته بودند از او
میگرفتهاند و چیزي از اقسام او به او نمیدادهاند چنانکه علی بن ابراهیم از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت کرده و بر این
تقدیر ذکر (ازلام) بعد از ذکر میسر تخصیص است بعد از تعمیم از جهت اهتمام بشأن تحریم ازلام. و بعضی مفسران گفتهاند که
ازلام عبارتست از تیرهاي بیپر و بیپیکان که به آنها تفأل میکردهاند در کارهاي عظیم که متردد بودهاند در آن باین طریق که بر
بعضی از آنها مینوشتهاند که (أمرنی ربی) و ببر بعضی مینوشتهاند (کنهانی ربی) و بر بعضی هیچ چیز نمینوشتهاند بعد از آن
تیرها را بیرون میآوردند پس اگر تیر (أمرنی ربی) بیرون میآمد شروع میکردهاند در آن کار و اگر تیر (نهانی ربی) بیرون
میآمد اجتناب میکردهاند از آن و اگر تیر نانوشته بیرون میآمد از سر میگرفتهاند تفأل را و رجس در لغت بمعنی نجاستست
چنانکه از کتب لغت معلوم میشود و ظاهر آنست که قول او (رجس) خبر است از الخمر و خبر باقی امور مذکوره مقدر است یعنی
آنها قبایحند یا محرماتند زیرا که مقصود بالذات در آیت بیان خمر است چنانکه از سبب نزول او بر وجهی که سابقا مذکور شد
مستفاد میگردد و قول او إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ تا آخر اشارتست بوجه تحریم خمر و میسر و تخصیص ایشان بوجه تحریم از جهۀ
آنست که اهتمام بشأن تحریم ایشان بیشتر است از اهتمام بشأن انصاب و ازلام زیرا که آیت خطابست به مؤمنان و از ایشان شرب
خمر و میسر واقع میشود و عمل انصاب و از لام واقع نمیشود با آن که مقصود بالذات بیان خمر است پس ذکر میسر به طفیل خمر
است و ذکر انصاب آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 128 و از لازم به طفیل هر دو و قول او (وَ عَنِ الصَّلاةِ) بعد از ذکر اللَّه
تخصیص است بعد از تعمیم جهت مزید فضیلت نماز و قول او فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ و عید شدید است اهل خمر و میسر را چنانکه عرف
صفحه 86 از 346
شاهد است به آن. و مخفی نماند که در این دو آیت از وجوه متکثره مبالغه واقع شده در تحریم خمر و میسر و در تحریم خمر مبالغه
بیشتر واقع شده چنانکه به اندك تأملی ظاهر شود. و این دو آیت دلالت میکند بر تحریم اکتساب بانواع خمر و انواع قمار مثل نرد
و شطرنج و غیر آن حتی جوز بازي کودکان و عمل انصاب و ازلام و بر تحریم صفت خمر و آلات مختلفه مختصه آنها و بیع و
شراي آن آلات و استعمال آنها چنانکه روایات مشهوره شاهدند به آن. مثل آن که مرویست از جابر که گفت رسول خدا صلی اللَّه
علیه و آله و سلّم فرموده است که (لعن اللَّه الخمر و شاربها و عاصرها و ساقیها و بائعها و آکل ثمنها) یعنی لعنت کناد خداي تعالی
بر شراب و بر خورنده او و بر افشرنده او و بر خوراننده او و بر فروشنده او و بر خورنده قیمت او پس برخاست اعرابی نزد پیغمبر
صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و گفت یا رسول اللَّه من مردي بودم که شراب فروشی میکردم و حاصل شد مرا ازین کار مالی آیا
فایدهاي دهد مرا اگر آن مال را صرف کنم در طاعتی از طاعتهاي خداي تعالی آن حضرت فرمود که اگر صرف کنی آن مال را در
حج یا جهاد برابري نکند نزد خداي تعالی پر پشه از جهۀ آن که خداي تعالی قبول نمیکند مگر نفقه کردن مال حلال را پس معلوم
شد هم چنان که شرب خمر و تکسب به او حرام است حرام است هر عمل که متعلق به او است و اجرة آن عمل و هم چنین است
باقی امور مذکوره و وجه تحریم ازلام بر تقدیري که قمار باشد ظاهر است و اما بر تقدیري که تفأل باشد از جهت آنست که
نوعیست از کهانت و حکم بر غیب بی اذن شرعی بخلاف قرعه آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 129 و استخاره که اذن شرعی
واقع است در ایشان چنانکه مشهور است.
سورة النورآیه 61
الایۀ السادسۀ قوله تعالی فی سورة النور لَیْسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ
تَأْکُلُوا مِنْ بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ
بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ أَوْ صَ دِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ أَنْ تَأْکُلُوا جَمِیعاً أَوْ أَشْتاتاً فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً
فَسَلِّمُوا عَلی أَنْفُسِکُمْ تَحِیَّۀً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَکَ ۀً طَیِّبَۀً کَ ذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ یعنی نیست بر کور گناهی و نه بر
لنگ گناهی و نه بر بیمار گناهی و نه بر نفسهاي شما گناهی سبب آن که بخورید چیزي از خانههاي خود یا از خانههاي پدران خود
یا از خانههاي مادران خود یا از خانههاي برادران خود یا از خانههاي خواهران خود یا از خانههاي عمویان خود یا از خانههاي
عمههاي خود یا از خانههاي خالههاي خود یا از خانههاي خالههاي خود یا از خانههاي مردمی که وکیل ایشان باشد در محافظت آن
خانهها و کلیدهاي آن خانهها را به شما داده باشند یا از خانههاي دوستان خود نیست بر شما گناهی سبب آن که بخورید به جمعیت
یا جدا جدا پس هر گاه در آیید در خانهها پس سلام کنید بر اهل بیت خود سلام کردنی از نزد خداي تعالی که با برکت و نیکو
باشد هم چنین که مذکور شد بیان میکند خداي تعالی از براي شما آیتهاي علم و حکمت خود را شاید که بدانید آنها را. بعضی
مفسران گفتهاند که سبب نزول این آیت آن بود که هر گاه مؤمنان در خانههاي خود طعامی نمییافتند به خانههاي خویشان خود
میرفتند و جمعی را از کوران یا لنگان یا بیماران همراه خود میبردند و به اتفاق ایشان آنجا طعام میخوردند فاما ازین جهت
شرمنده و ملول میشدند که مبادا صاحبهاي طعام راضی آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 130 نباشد به این صورت و ایشان را
ازین جهت گناهی باشد پس این آیت نازل شد و وجوه دیگر نیز گفتهاند فاما این وجه وجیهتر است و مختار شیخ ابو علی
طبرسیست. و مراد از کلمه ما در ما مَلَکْتُمْ خانههاست و مفاتح جمع مفتاح است بمعنی کلید مثل مفاتیح یعنی خانههاي مردم که
صاحب کلیدهاي آن خانهها باشید برین وجه که صاحبان آن خانهها کلیدهاي آنها را به شما سپرده باشند و احتمال دارد که مفاتح
جمع مفتح باشد بمعنی مخزن طعام و میوه و غیر آن و مراد از صدیق دوستانست بحذف مضاف یعنی از خانههاي دوستان خود و
مراد از قول او جمیعا مجتمعین است، و اشتات جمع شتی است بمعنی متفرق یعنی گناهی نیست شما را خواه به جمعیت طعام خورید
صفحه 87 از 346
و خواه تنها و (سبب نزول) این کلام آن بود که عادت عرب چنان بود که بی مهمان طعام نمیخوردند و اگر بحسب ضرورت واقع
میشد ملول میشدند که مبادا گناه کار شده باشند و بسیار بود که از صباح تا شام انتظار مهمان میکشیدند و آخر به ضرورت تنها
میخوردند و غمگین میشدند (و مراد) از بیوت در قول او فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً خانههاست که مذکور شد. و بعضی گفتهاند که مراد
مسجدهاست و ظاهر آنست که مراد عامتر باشد و مراد از سلام کردن بر نفس خود سلام کردنست بر اهل آن خانه که متضمن سلام
بر نفس خود است به سبب جواب سلام که ازیشان واقع شود و تحیۀ مفعول مطلق سلموا است بغیر لفظ او زیرا که تحیت در اصل
لغت بمعنی زنده گردانیدنست و در عرف بمعنی دعاست که به منزله زنده گردانیدنست و سلام نیز دعاست به سلامتی و وصف
تحیت برکت از جهت آنست که متضمن فواید بسیار است مثل ثواب عظیم و حصول محبت در دلها و انبساط و حسن خلق و
خوشحال شدن مخاطب سبب ایمن شدن از شر سلام کننده و ازین جهت موصوف شد بطیب. آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص:
131 و مرویست از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود: ان لقیت من امتی احدا فسلم علیه یطل عمرك و اذا دخلت بیتک
فسلم علیهم یکثر رزقک و خیر بیتک یعنی هر گاه که ملاقات کنی با یکی از امت من پس سلام کن برو تا دراز شود عمر تو و هر
گاه در آیی در خانه خود پس سلام کن بر اهل خانه خود تا بسیار شود روزي تو و نیکی خانه تو. و مخفی نیست که آیت مذکوره
دلالت میکند بر آن که خوردن چیزي در خانههاي چند طایفه از مردم که مذکور شدند حلالست بشرط آن که اسراف نکنند و
عدم رضاي ایشان معلوم نباشد خواه رضاي ایشان معلوم باشد و خواه نه بخلاف سایر اموال مردم که اگر رضاي ایشان معلوم باشد
تصرف در آن حلال است و الا حلال نیست و این حکم مختار اصحاب ماست بنا بر ظاهر آیت مذکوره و نصوص اهل بیت علیهم
السلام. و بعضی گفتهاند که این آیت منسوخ است بحدیث نبوي صلی اللَّه علیه و آله و سلّم که (لا یحل مال امرئ مسلم الا عن
طیب نفس منه) یعنی حلال نیست مال مرد مسلمان مگر آن که به رضاي او باشد و نزد اصحاب ما این حدیث مخصوص است بما
عداي آن چه در این آیت مذکور شده زیرا که تخصیص سنت بکتاب بهتر است از نسخ کتاب به سنت و طعام خانه اولاد نیز در
حکم مذکور داخل است بنا بر نصوص اهل بیت علیهم السلام و عدم ایراد ایشان در آیت مذکوره (علی حده) سبب آنست که خانه
ایشان داخل است در (بیوتکم) از جهت آن که خانه فرزند خانه پدر است بنا بر حدیث نبوي که (أنت و مالک لأبیک) یعنی نفس
تو و مال تو از پدرتست. و مرویست از امام حسن علیه السّلام که یک نوبت به خانه خود در آمد دید که جمعی از دوستان آن
حضرت نشستهاند و بهترین طعامهاي خانه او را بیرون آورده میخورند آیات الأحکام (الجرجانی)، ج 2، ص: 132 آن حضرت
شکفته و خوشحال شد و فرمود که این چنین یافتهایم اکابر اصحاب پیغمبر را صلی اللَّه علیه و آله و سلّم و عادت ایشان چنان بود که
دوستان ایشان به خانه ایشان میرفتند و ایشان را غایب مییافتند پس سفره طعام را از کنیزکان میطلبیدند و آن مقدار که
میخواستند میخوردند و چون ایشان به خانه میآمدند و آن کنیزکان ایشان را خبر میداد آزاد میکردند او را از خوشحالی آن
صورت. و از ابن عباس مرویست که گفت دوستی محکمتر است از خویشاوندي.